ارایشگاه و کرب و بلا
پنج شنبه ظهر با بابا جون رفتیم برا کوتاه کردن موهات.اخه قبل از عید کوتاه شده بود و حالا که حدود سه ماه میگذشت اذیتت میکنه موهای بلند. ولی چه قدر گریه و بیتابی کردی منم از ناراحتیت بغضم گرفت. هیچ جوره نمی خواستی ساکت بشی.ولی عیب نداره عوضش دوشنبه 19 ام ایشالا کربلا که بریم میبینی که چه خوبه و یادت میره همه چی رو به قول بابایی بزرگ میشی یادت میره.
امیرعباسم داریم میریم کربلا و من که میگم شاید منم به خاطر تو داره این سفر قسمتم میشه.
از امام حسین و حضرت ابوالفضل ممنونم که منم طلبیدن اونم با تو گلم(و البته با بابایی و مامانی و بابا جون)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی