امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ناردونه ی خونمون

بعد از مدت ها

1392/3/12 2:03
نویسنده : مامان نعیمه
862 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.

عزیزم شرمنده که خیلی وقته برات مطلبی ننوشتم.

شاید تنبلی، بی حوصلگی ، مشغله زیاد، نمیدونم فکر کنم احتمالا دلایل زیادی برا کم کاریم پیدا میکنم.

ولی سعیم رو میکنم و قول میدم که بشتر بنویسم.

روزها زود سپری میشن و تو تا 4 ماه دیگه 3 سالت تموم میشه و من هنوز در ناباوری این که 3 سال از مادر بودنم داره میگذره.

روزایی که به نظرم سخت بود و کی میگذره هایی که تمومی نداشت.

ولی الان که میبینم گذشتن و من در حسرت روزهایی هستم که تو بغلم شیر میخوردی و با تیله های مشکی چشمات و شیطنت هات موقع شیر خوردن بهم میخندیدی.

این روزا با فکر کردن به مهمونی تولدت بیشتر دلم برا اون روزامون تنگ میشه.

ولی باز هم خوشحال هستم.

از اینکه دارمت و دارم این روزهای شیرین زبونیت رو میبینم.

سعی میکنم قدر این روزها رو هم بیشتر بدونم.

الان دیگه گذشته اون روزایی که باید تعداد کلمه های جدیدت رو میشمردم. ماشالا مثل بلبل حرف میزنی. شعر میخونی و گاها اواز.به قول خودت چه چها.

کلمه های زیادی رو به انگیلیسی میدونی و با شیطنت خاصی یه مواقعی به کار میبری.

مثل این روزای گرمی که در پیش داشتیم و تقاضای واتر ملون داشتی از بابا که برات بخره.

تو همه کار تقریبا از هم سنای خودت پیشی گرفتی الا یه کار.

سه چرخه ات رو راه نمیبری . میشینی منتظر تا من یا بابا هلت بدیم. بهت میگم پا بزن.

میگی نه، اخه من کوچولو ام. نمیتونم.

 

نمیدونم این جوابارو از کجا میاری و چه جوری  میشه که میگی کوچولو ام و کی به تشخیص خودت میگی ماشالا پهلوون شدم. مرد شدم.


چند روز که داشتی ان شرلی رو میدیدی.وقتی اولش گفت انه دختری با موهای قرمز،

با دقت منو نگاه کردی و گفتی نعیمه دختری با موهای سیاه.از خود راضی

بقیه شیرین کاری هات بمونه برا بعد.

دوست دارم عمرم.

پسندها (1)

نظرات (0)