امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ناردونه ی خونمون

روزها از پی هم میگذرند

1390/1/30 9:12
نویسنده : مامان نعیمه
749 بازدید
اشتراک گذاری

همه رو حسابی سرگرم کردی.از هر دو طرف یعنی هم از طرف مامان و هم از طرف بابا اولین نوه ی خونواده ای. برا همین حسابی بغلی شدی.

فعلا تا یکسال اتفاقات جدید در راهن.اتفاق که نه یه سری کارها که من براشون خیلی دل نازکم از قراری. توصیه همه اینه که با دل و جرات تر باشم چون تو هم منو داری البته بابا جونت هم هست ولی به من بیشتر احتیاج داری.

وقت واکسن دو ماهگی منم تو مطب جلو چشم دکترو بابا ومنشی بغض کردم وقتی مظلومانه بعد از اینکه سوزن به پای قشنگ و کوچولوت خورد با صدای بلند گریه کردی. اینقدر ناراحت شدم که حتی سوال هایی که می خواستم از دکتر بپرسم رو هم فراموش کردم و تازه تو خونه یادم افتاد.

واکسن دو ماهگیت رو هم 18 ابان زدیم.(دیفتری،کزاز،سیاه سرفه)(فلج اطفال)(هپاتیت ب)

تا شب موقع خواب اذیت شدی. راستی حدود 10-12شبه که اومدیم خونه خودمون. تا حالا خونه مامانی بودیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)