امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ناردونه ی خونمون

بدون عنوان

1390/1/30 12:21
نویسنده : مامان نعیمه
363 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلکم

خیلی وقته دلم می خواد از احساسم و علاقم از زمان به وجود اومدنت تا تولدت و از تولدت تا الان بنویسم ولی فرصت نکردم.

ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه است.

اذر 88 فهمیدم تو هستی. مامانی و بابایی کربلا بودن. خیلی خوشحال بودم و طاقت نداشتم تا برگشتنشون. ولی به هر سختی شده صبر کردم تا بیان و به مامانی گفتم.اول جا خورد و بعد خوشحال شد.ولی قرار شد بعدا به بقیه بگیم.

بابا هم که فهمید خوشحال شد. خلاصه یک ماهی که گذشت مامانی به همه گفت.

دیگه خودم هم باورم شده بود.

روزها میگذشت و تو بزرگتر میشدی و من بیقرارتر. بیقرار دیدنت.

عید 88 یکی از قشنگترین عیدها بود که داشتیم هم من هم بابا. توهم باهامون بودی. ولی بیشتر پیش من.

دکتر گفته بود که روز عید فطر باید منتظرت باشیم ولی تو انگار که جات خوب باشه اصلا دلت نمی خواست که از جات تکون بخوری تا بالاخره 23 شهریور دکتر به زور بیرونت کرد از جای گرم و نرمت.(با 4 روز تاخیر)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)