امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

ناردونه ی خونمون

بزرگ شدنات

1390/2/5 17:01
نویسنده : مامان نعیمه
913 بازدید
اشتراک گذاری

برای اولین بار تو بهمن یعنی 5ماه نیمه که بودی بردیمت ارایشگاه موهاتو کوتاه کردیم. از بس که بلند شده بود و میومد تو صورتت. رفتی ارایشگاهی که بابا میره.چشمک مردونه ی مردونه. منم اومدم که نترسی. مثل اقاها نشسته بودی و با دقت به همه جا نگاه میکردی.مبارکه .ماچقلب

 

خوب گفتم که دیگه باید غذا بخوری خدارو شکر  با اشتها میخوری .برنج رو اونقدر میپزم تا به لعاب بیفته و مثل واسه شیربرنج له بشه با یه تیکه نبات کوچیک.دوست داری.تشویق

می خوام یه کوچولو تند تند بگم از چند ماه پیش تا حالا.چون کارای الانت هم داره روز به روز قشنگتر میشه.

تو عید خیلی از دیدن ادمها تعجب میکردی اول تعجب و بعد ذوق زده.ولی استراحتت به هم ریخته بود یعنی از شب سال تحویل که پا به پای منو بابا نشستی. با هم عکس گرفتیم و فیلم. هر روز همه رو برای چند بار میدیدیمتفکر

عید هم که تموم شد و بابایی که کربلا بود هم برگشت از مسافرت. دلش برات یه ذره شده بود.قلب

غذا ها هم تنوعش بیشتر شده.فرنی رو بیشتر از حریره بادوم دوست داری و موقعی که دیگه نمی خوام بهت غذا بدم با یه صدای با مزه ای شکایت میکنی و بیشتر می خوای. خدا کنه همیشه خوب غذابخوری و دوست داشته باشی.

 

اینم از اولین عکسای فرنی خوردنت.الهی قربونت برم.لبخند

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان بهار
8 اردیبهشت 90 2:39
عزیزم خدا بهت ببخشدش خیلی نازه من سحر هستم توی سایت ایران بانووووووووووو


فاطمه
8 اردیبهشت 90 18:46
انشالله خدا برات نگهش داره جیگره......