شیرین بودی شیرین تر شدی
٢٩ فروردین اولین عروسیرو تو عمرت رفتی.فقط خیلی ترسیدی از صدا و رقص نور و ... .با تعجب همراه با وحشت نگاه میکردی.تازه از اون روز هم شرع کردی چهار دست و پا راه رفتن رو.البته اول یه گام کوچیک بود در حد یه نیم قدم ما ادم بزرگا ولی فکر کنم لمش دستت اومد.
حالا دیگه با سرعت به سمت چیزی که می خوای با یه صدای همراه با ذوق میری.منم مدام باید دنبالت مراقب باشم.قبل از این اگر رو زمین میموندی گریه میکردی ولی حالا که می خوای به همه جا سرک بکشی اگر از زمین بردارمت گریه میکنی.
با روروک که دیگه نگو و نپرس.
الهی همیشه سلامت باشی و با اون پاهای خوشگل و کوچولوت راه بری و بدویی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی